داستان بابا خاركن‌

دسته بندي : علوم انسانی » تاریخ و ادبیات
بخشی از متن اصلی :
يه‌ باباخاركني‌ بود كه‌ بيرون‌ شهر با زنش‌ و دخترش‌ تو يه‌ خونة‌ فسقلي‌ زندگي‌مي‌كرد. روزها مي‌رفت‌ خاركني‌، يه‌ كوله‌ خار مي‌كند مي‌برد شهر مي‌فروخت‌ با پولش‌ چيزميزي‌ مي‌خريد مي‌برد خونه‌، با زنش‌ و دخترش‌ مي‌خوردن‌ و شكر خدا رو مي‌گفتن‌.
يه‌ روز صبح‌، بابا خاركن‌ هوس‌ كرد پيش‌ از رفتن‌ به‌ خاركني‌ قليوني‌ بكشه‌. رو كردبه‌ دخترش‌ گفت‌: - جان‌ بابا! يه‌ قليون‌ چاق  كن‌ بده‌ من‌ بكشم‌ پاشم‌ برم‌ دنبال‌ كارم‌!
دختره‌ رفت‌ قليون‌ چاق  كنه‌، ديد آتيش‌ ندارن‌. رفت‌ در خونه‌ همسايه‌شون‌ دو تا گل‌آتيش‌ بگيره‌، ديد همه‌شون‌ دور تا دور نشسته‌ن‌، قصه‌ مي‌گن‌ و نخودچي‌ كيشميش‌ پاك‌مي‌كنند. سلام‌ كرد گفت‌: - اومدم‌ يه‌ دوتا گل‌ آتيش‌ ازتون‌ بگيرم‌ ببرم‌ برا بابام‌ قليوني‌ چاق كنم‌.

تعداد صفحات : 57

دسته بندی: علوم انسانی » تاریخ و ادبیات

تعداد مشاهده: 5628 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 57

حجم فایل:35 کیلوبایت

 قیمت: 35,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • راهنمای استفاده:
    مناسب برای دانشجویان رشته های ادبیات و رشته های مرتبط

  • محتوای فایل دانلودی:
    در قالب Word و قابل ویرایش